با نگاهی به تاریخچه وب و تکامل آن این سوال در ذهن مطرح می شود که هدف طراحان از اختراع و تکامل آن چیست؟
تیم برنرزلی (مدیر وب سایت جهان گستر که اینترنت امروزی را در مرکز تحقیقات سرن با کمک همکارانش پایه ریزی کرد و به این جهت به پدر اینترنت مشهوراست) در این زمینه می گوید: «من اینترنتی می خواهم که در دسترس همگان و اساس خیلی خوبی برای مردم سالاری باشد. اینترنتی که بتوانم با حفظ حریم خصوصی از خدمات سلامت استفاده کنم. داده های بالینی در دسترس دانشمندان به منظور تحقیقات باشد و آنچنان قدرتمند که وقتی فاجعه ای اتفاق می افتد که ما می توانیم کارهایی انجام دهیم، خیلی سریع به آن پاسخ دهیم.»
در حال حاضر یک سوم مردم جهان به اینترنت دسترسی دارند. اگر دهه اول وب را به خاطر داشته باشید، محیطی کاملاً یکنواخت بود. با پیدایش رسانه های اجتماعی و شبکه های اجتماعی از سالهای ۲۰۰۰ به بعد، فضای وب کاملاً تغییر پیدا کرد. در حال حاضر بیشتر مطالبی که با آن سر و کار داریم، از جمله پستهای وبلاگ یا رسانه های اجتماعی، ویدیوهای یوتیوب و … توسط کاربران معمولی تامین شدهاند، در نتیجه به محلی تبدیل شده که افراد با دیگران در تعامل بوده، مطالب را به اشتراک می گذارند، پیشنهادات یا انتقادات خود را مطرح می کنند و فقط مشغول خواندن نیستند.
اما پرسش اینجاست که، هرکدام از ما به عنوان کاربر عادی در به اشتراک گذاشتن و تماشای تصاویر و ویدئو ها تا چه حد مسئولیتپذیر هستیم؟
آمارها نشان می دهد که در کشورهای توسعه یافته حداقل ده درصد از کاربران در به اشتراک گذاشتن مطالب به هیج وجه حس مسئولیتپذیری ندارند. حتی هر زمان اتفاق ناگواری پیش آید، مردم شروع به عکس و فیلم گرفتن با تلفن همراه میکنند تا بتوانند در صفحات اجتماعی به اشتراک گذارند. سوالی که در این پیوند مطرح می شود این است که چرا دیدن این صحنهها بدین حد جذاب است؟
شواهد تاریخی نشان میدهد که در طول تاریخ از اعدام های عمومی، اکثریت جمعیتِ گرد آمده برای تماشا، مشتاق و یا در بهترین حالت خونسرد هستند. در مقایسه نفرت بندرت وجود داشته و حتی وقتی مردم نفرتزده و هراسیدهاند، بازهم مانع از بیرون آمدنشان برای تماشا نمیشود.
دنیس دیدرو در رمان فلسفی «ژاک قضا و قدری و اربابش »می گوید: به نظر شما چه چيزي عوام را به ميدان اعدام مي كشاند؟ سنگدلي؟ اشتباه مي كنيد، مردم سنگدل نيستند و اگر زورشان مي رسيد اين بدبختي را كه روي سكوي اعدام احاطهاش كردهاند، از چنگال عدالت بيرون مي كشيدند. اينان اگر به ميدان اعدام ميروند براي آن است كه وقتي به محله شان برميگردند مطلبي براي تعريف كردن داشته باشند، حالا صحنهي اعدام باشد [يا ريزش برج] يا هر اتفاق ديگري فرق نميكند، فقط ميخواهند داراي نقشي باشند، همسايهها را دور خود جمع كنند و آنها به حرفهايشان گوش دهند. كافي است در خيابان جشن و سرور به پا شود، خواهيد ديد ميدان اعدام خالي ميشود. مردم تشنهي نمايشاند و اگر نمايش جالب باشد همانقدر لذت مي برند كه برگردند و آنرا براي ديگران تعريف كنند.
امروزه اینترنت نوع تازهی از جمعیت را خلق کرده است. وقتی اعمال این چنینی در زمان و مکانی دور اتفاق میافتند، در بیننده حس بیاعتنایی نسبت به واقعهی که رخ می دهد ایجاد میکند،«حس جدایی، به من ربطی ندارد. اتفاقی است که افتاده!!». حتی نوعی حس بیسابقه از عدم صمیمیت به ما ارائه میشود. در زمان و فضای دلخواه می توانیم به تماشای خصوصی آن بنشینیم، و دیگران هم متوجه نمی شوند که آن را تماشا کردهایم.
اینترنت به چند روش حس بیاعتنایی را خلق میکند که بنظر تباه کننده مسئولیت اخلاقی فردی است. فعالیتهای آنلاین ما اغلب با زندگی واقعی تقابل دارد، در حالی که کارهایی که آنلاین انجام میدهیم بنحوی کمتر واقعی است. کمتر حس میکنیم که مسئول اعمالمان هستیم وقتی که آنلاین تعامل داریم. حس گمنامی، حس نامرئی بودن وجود دارد، پس کمتر در قبال رفتارمان احساس مسئولیت میکنیم. اینترنت همچنین برخورد غیرعمدی با مسائل را آسانتر میکند، چیزهایی که معمولاً در زندگی روزانه از آنها اجتناب میشود. یا شاید وسوسه شوید به موضوعاتی نگاه کنید که در زندگی روزمره یا حتی در حضور دیگران نبینید.
وقتی نوبت جنایتکاران سنگدل میرسد، ویدئوهای گردن زدن را روی اینترنت پست میکنند، وب سایت القاعده که اولین بار، گردن زده شدن نیک برگ را نشان داد، به دلیل ترافیک بسیاری بالای بازدیدگان، سایت آن برای چند روز بسته شد. معمولاً جنایتکاران به گونه ای عمل میکنند که حاکی از اطلاع آنها از میلیونها آدمی است که به تماشای آنها مینشینند.
شاید فکر میکنیم گردن زدن به ما ربطی ندارد، حتی وقتی برای تماشای آن روی صفحه مربوط به ویدیوی آن کلیک میکنیم، اما به ما ربط دارد، رویداد قرن بیست و یکمی، که در اتاقهای نشیمن ما و پشت میزهایمان روی صفحه کامپیوترمان در حال وقوع است. چه خوشمان بیاید یا نه، هر کسی که آن را تماشا کند، بخشی از نمایش است. این رویداد دیگر تنها در یک مکان یا موقعیت زمانی خاص اتفاق نمی افتد. اکنون رویداد در زمان و مکان گسترش می یابد، و همه به تماشای نقش خویش میپردازند. مابه هنگام تماشا منفعل نیستیم. بلکه تمایل جنایتکار را برای دیده شدن برآورده میکنیم. قدرت قاتل در هنگام اجرا از سوی مخاطبینش تقویت میشود. به عبارت دیگر، تماشا، بخشی از رویداد است. شاید هر یک از ما به عنوان یک کاربر عادی اینترنت، با تماشای این صحنه ها می خواهیم به حس کنجکاوی خود درباره مرگ کمک کنیم، تا مرزهای شخصیمان را کنار زده و به آزمون و جستجو در حس حیرت خویش بپردازد اما باید دست از تماشا برداریم،و حس مسئولیت پذیری را در دنیای مجازی هم تقویت کنیم. هرچند تاریخ میگوید که نمیخواهیم!!