برابر رأی دیوان عالی کشور، مادر محجور در ردیف دادستان، محجور و قیم وی حق درخواست تجدیدنظرخواهی از تصمیمات دادگاه را دارد
چکیده: از آنجا که والدین طبق قانون مکلف به اعلام مراتب حجر فرزندان خود به دادستان و درخواست تعیین قیم هستند و نیز با توجه به قرابت بین محجور و مادر، مشارالیها ذینفع در سرنوشت فرزندش است و وجود پدر و عدم اقدام وی به تکلیف مزبور موجب اسقاط آن از مادر نمیشود. بنابراین مادر محجور میتواند از رأی صادره در خصوص حجر فرزندش تجدیدنظرخواهی نماید.
شماره دادنامه: 9209970909100204
تاریخ صدور: 1392/06/09
مرجع صدور: شعبه 3 دیوانعالی کشور
خلاصه جریان پرونده
در تاریخ 31/3/1390 خانم د. ک. [مادر] از دایره سرپرستی دادسرای عمومی کرمان درخواست کرده که فرزندش و. م. از لحاظ روانی دچار مشکل است، او به پزشک قانونی معـرفی شود تا حکم به حجر وی صادر گردد. خانم دادیار سرپرستی دستور تحقیق محلی به نیروی انتظامی و نیز جلب نظر پزشکی قانونی داده است.
نیروی انتظامی در گزارش مورخ 18/4/90 به استناد اظهارات سه نفر گزارش کرده است که و. م. محجور و دارای معلولیت شدید ذهنی بوده و قادر به انجام کارهای خود نمیباشد (برگ 5 پرونده).
پزشکی قانونی طی گزارش شماره 11577/ص /100/1390 مورخ 14/4/90 اعلام نموده است: «بر اساس نظریه متخصص روانپزشکی معتمد در خصوص صاحب عکس الصاقی امضاشده، آقای و. م. فرزند ع. از نامبرده تست هوش به عمل آمد و مصاحبه روانپزشکی شد، در نامبرده عقبماندگی ذهنی مشهود است که متصل به زمان صغر است و قادر به اداره امور اموال خود نیست و احتیاج به قیم دارد.» (برگ 7)
سپس دایره سرپرستی بدون اینکه از متقاضی [حکم حجر] و نیز و. م. تحقیقی انجام دهد، در تاریخ 28/4/90 از دادگاه درخواست رسیدگی و صدور حکم به حجر او را کرده است.
شعبه دوم دادگاه عمومی (مدنی) کرمان در وقت فوقالعاده با حضور و. م. و پدرش ع.م. در تاریخ 29/4/90 تشکیل جلسه داده است، ع. م. پدر و. م. اظهار داشته او از طفولیت مشکل ذهنی داشته قادر به ادامه تحصیل نبوده او را به مدرسه استثنایی بردیم تا کلاس سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد. در شرکت خدماتی چند روزی کار میکند ولی او را بیرون میکنند و در حال حاضر در شرکت اداره برق، کار خدماتی مینماید و دچار عقبافتادگی ذهنی میباشد و خواستار صدور حکم حجر ایشان میباشد و شهود را در دادگاه حاضر نمودم، از ایشان تحقیق شود.
از و. م. هم تحقیق به عمل آید. دادگاه از مشارالیه سؤالاتی کرده و او پاسخ داده است که 29 سال دارم، شهریور که میآید میروم توی سی سال، زن دارم، بچه ندارم، نام همسرم الف. الف. است، در اداره برق بخش فضای سبز کار میکنم. دادگاه سؤال کرده اگر کسی مبلغ ده میلیون تومان به شما بدهد، چطور آن را خرج میکنید؟ پاسخ داده است: وسیله برقی میخرم، یخچالفریزر میخرم چون نداریم، تلویزیون میخرم، ماشین میخرم زیرا وسیله نقلیه ندارم، دادگاه سؤال کرده اگر صد هزار تومان داشتید و هشتاد هزار تومان وسیله خریدید، چقدر برای شما باقیمیماند؟ پاسخ داده است نود هزار تومان باقی میماند. سپس از گواهان تحقیق نموده است که حاصل آن به شرح زیر است: 1ـ م.ب. فرزند غ.، 26 ساله، کارگر، اظهار داشته است: و. م. یک خرده عقبماندگی دارد، یکحرفی برایش بزنی زودباور میکند و همان کار را میکند (برگ 14). 2ـ الف.ح.، 54 ساله، بازنشسته، فرزند الف. گفته است: و. م. را از حدود سیزده سال است که میشناسم دچار مشکل روحی و روانی میباشد و دارای عقبماندگی ذهنی میباشد و قادر به اداره امور اموال خود نمیباشد و از همان دوران کودکی به همین درد مبتلا میباشد. (برگ 13).
دادگاه سپس ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره 73410200250 مورخ 30/4/90 چنین رأی داده است:
«…با توجه به مجموع محتویات پرونده از جمله نظریه پزشکی قانونی به شماره 1577/ص /100/1390 مورخ 14/4/90 مندرج در پرونده، اجمالاً بر عدم حجر وی دلالت دارد و با توجه به سایر تحقیقات بهعملآمده و مصاحبه حضوری معموله با وی و اینکه شهود وی بهصورت قطع و یقین بر حجر وی شهادت ندادهاند و دلیلی که حجر وی را ثابت نماید به دست نیامده لذا دادگاه با عنایت به مفاد ماده 1210 قانون مدنی و ذیل ماده 57 قانون امور حسبیدرخواست یاد شده را محکوم به رد مینماید …»
آقای م. ن. به وکالت از د. ک. از رأی صادره تجدیدنظر خواسته و با استناد به تحقیق نیروی انتظامی و اظهارات شهود و پزشکی قانونی و مطالبه پرونده شماره 3001203876 بهزیستی درباره و.م. درخواست بذل توجه و رسیدگی مجدد را کرده است. همچنین دایره سرپرستی از رأی صادره درخواست تجدیدنظر نموده است.
شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر و. م. و مادرش د. ک. را برای تحقیق بیشتر به دادگاه احضار کرده است و در تاریخ 7/12/90 در وقت فوقالعاده با حضور و.م. و پدرش ع. م. تشکیل جلسه داده است. ملاحظات و مشاهدات خود از وضع و. م. را چنین صورتجلسه کرده است: «… و. م. ملبس به لباس کار که ظاهراً در کارگاهی مشغول به کار میباشد از حیث وضعیت جسمانی و ظاهری مورد خاصی مشاهده نگردید و راجع به وضعیت زندگی و کار خویش و علاقهمندی به زندگی صحبت نمود، خلاصه صحبت او این بود که به زنـدگی خویش علاقـهمند و رضایـت دارد به شرطی که دیگران بگذارند که تلویحاً به مداخله دیگران اشاره نمود، دادگاه راجع به وضعیت مالی و تشخیص نفع و ضرر خویش در امورات مالی سؤالات به عمل آورد به نحو شفاهی که پاسخ آن نیز بهصورت شفاهی استماع گردید، سپس ختم رسیدگی را اعلام و در مورد تجدیدنظرخواهی دادستان عمومی و انقلاب کرمان طی دادنامه شماره 9009973413800975 ــ 8/12/90 چنین رأی داده است:
« … نظر به اینکه در این مرحله دلیلی که موجبات نقض دادنامه بدوی را مهیا نماید ابراز و اقامه نگردیده و از حیث رعایت اصول دادرسی و موازین قانونی خدشه و ایرادی به دادنامه معترضعنه مترتب نمیباشد لذا به تجویز ماده 358 از قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی ضمن رد تجدیدنظرخواهی دادنامه تجدیدنظر خواسته عیناً تأیید میگردد …» ولی در خصوص تجدیدنظرخواهی د. ک. حسب دادنامه شماره 9009973413800589 ــ 25/7/90 به شرح زیر مبادرت به صدور رأی نموده است:
«… نظر به اینکه اشخاصی که نسبت به تصمیمات دادگاه راجع به رد درخواست حجر میتوانند تجدیدنظرخواهی کنند در ماده 66 قانون امور حسبی تصریح گردیده و اشارهای به مادر محجور جهت تجدیدنظرخواهی ننموده، لذا تجدیدنظرخواه و به تبع، وکیل وی ذیسمت در تجدیدنظرخواهی از دادنامه مزبور نبوده و به استناد ماده 2 قانون آیین دادرسی مدنی قرار رد تجدیدنظرخواهی صادر و اعلام میگردد …»
پس از ابلاغ دادنامهها، دایره سرپرستی از دادنامه شماره 73413800975 مورخ 8/12/90 در تاریخ 7/2/91 و از دادنامه شماره 73413800589 مورخ 25/7/90 در تاریخ 19/9/90 فرجامخواهی کرده است و به دنبال اعاده پرونده از دفتر دیوان کشور و صدور اخطاریه مورخ 21/3/91 از طرف دفتر شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر که راجع به دادنامه شماره 9009973413800975 مورخ 8/12/90 بوده است، خانم دادیار سرپرستی مجدداً در دادخواست تسلیمی از دادنامه شماره 9009973413800589 مورخ 25/7/90 که راجع به رد تجدیدنظرخواهی د.ک. است، فرجامخواسته است.
حاصل اعتراضات فرجامی دایره سرپرستی این است که با توجه به نظریه پزشکی قانونی و تحقیقات انجام شده از طریق ضابطین و شهادت شهود، و. م. دچار عقبماندگی ذهنی و تحت پوشش بهزیستی است، درخواست نقض دادنامههای صادره و صدور حکم حجر او را دارد و غبطه و صلاح وی در همین است، پرونده پس برای رسیدگی به دیوان کشور ارسال و رسیدگی به آن در دستور کار این شعبه قرار گرفته است.
رای دیوان عالی کشور
بر دادنامههای فرجامخواسته و رسیدگی محاکم اشکال وارد است: 1ـ بانو د. ک. مادر و. م. مدعی شده که فرزندش از دوران طفولیت دارای عقبماندگی است و درخواست رسیدگی و صدور حکم به حجر او را کرده است یعنی حجر وی را متصل به دوران صغر میداند. طبق ماده 1219 قانون مـدنی و ماده 55 قانون حسبی، والدین مکلف به اعلام مراتب حجر فرزندان خود به دادستان و درخواست تعیین تکلیف و تعیین قیم به وی هستند و نیز با توجه به قرابت بین آنان، مادر مشارالیه ذینفع در سرنوشت فرزندش است و وجـود پـدر و عـدم اقدام وی به تکلیف مزبور موجب اسقاط آن از مادر نمیکند، لذا پس از درخواست رسیدگی به حجر وی و رد آن از طرف دادگاه، حسب مواد قانونی یاد شده و ماده 44 قانون امور حسبی مادر وی حق اعتراض و تجدیدنظرخواهی از رأی صادره را دارد.
علیهذا دادنامه شماره 9009973413800589 مورخ 25/7/90 که بر خلاف مراتب فوق صادر شده با لحاظ ملاک ذیل ماده 404 قانون آیین دادرسی مدنی و مقررات یاد شده نقض میگردد. 2ـ در خصوص دادنامه شماره 9009973413800975 مورخ 8/12/90 اولاً در هر دو فقره دادخواست تجدیدنظرخواهی و نیز در مرحله فرجامی استناد به پرونده بهزیستی و. م. شده و درخواست گردیده است، سابقه أخذ و ملاحظه شود، به این درخواست ترتیب اثر داده نشده است، مطابق مواد 14 و 37 و 57 قانون امور حسبی دادرس و نیز حسب ماده 1223 قانون مدنی، دادسرا مکلف است به منظور حفظ حقوق محجور و ذویالحقوق و نیز آثار مترتب بر حجر از حیث تضییع حقوق ثالث، به منظور کشف حقیقت هر نوع تحقیق و رسیدگی که لازم میداند انجام دهد و در این امر مـبسوطالید است و ماده 199 قانون آیین دادرسی مدنی هم همین اقتضا را دارد. لذا اقتضا داشته دادگاه سابقه مـورد استناد را مطالبه و وفـق ماده 200 قانون مرقوم محتویات آن را در دادگاه با حضور طرفین در صورت لزوم با حضور نماینده مطلع بهزیستی و دایره سرپرستی مورد ملاحظه و آنچه که درباره وضعیت فرد مورد نظر وجود دارد در صورتجلسه دادرسی ثبت کند و در اجرای مواد قانونی یاد شده اگر اقدامات دیگری که در کشف حقیقت مؤثر میداند انجام و تحقیقات را تکمیل کند. ثانیاً ـ رد ادله فعلی موجود در پرونده: گزارش و تحقیق محلی نیروی انتظامی و شهادت صریح شهود و نظریه پزشکی قانونی و ناهماهنگی موجود در گفتار و. م. هنگام اختبار در دادگاه بدوی محتاج به استدلال و توجیه قانونی است و چون خواسته حجر است، حجر دارای مراتب است، دادگاه باید پس از تکمیل تحقیقات به نحوی که یاد شد، با توجه به نتیجه حاصله و طبق قوانین موضوعه و لحاظ ادله موجود مبادرت به صدور رأی کند.
علیهذا دادنامه فوقالذکر هم به لحاظ نقص رسیدگی و عدم توجه به ادله ابرازی مستنداً بهمراتب فوقالذکر و بند 5 ماده 371 بند الف ماده 401 قانون آیین دادرسی مدنی نقض و رسیدگی با لـحاظ بند الف ماده 405 همـان قانون به دادگاه صادرکننده رأی تفویض میگردد.
رییس و مستشار شعبه 3 دیوانعالی کشور ـ غفارپور ـ شاملو
منبع: قضاوت آنلاین به نقل از بانک داده آراء پژوهشگاه قوه قضاییه