اختلاس همبازی های پوکر شاه خاطره احمد صدر حاج سید جوادی
خاطره احمد صدر حاج سيدجوادي از پرونده اختلاس در سال 1340: همبازيهاي شاه را دستگير کرديم
در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 1390 از آقاي احمد صدر حاج سيدجوادي (وزير کشور و وزير دادگستري دولت موقت) خواستيم بهترين خاطره خود را از دوران دادستاني تهران در سالهاي 1340 و 1341 توضيح دهد؛ آنچه در پي ميآيد خاطرهاي است که …
ايشان ذکر کرد و ميتواند براي نسل جوان امروز و آينده درسآموز باشد:
«زماني که من دادستان تهران بودم، نسبت به ساختمان مجلس سنا اعلام جرم شد. زمين آن متعلق به شاپور عليرضا بود و قرار بود آن را 70 ميليون تومان بخرند. زمين را براي ساختن به مهندس (ف) و مهندس (غ) دادند. زماني که دکتر مبشري رئيس بازرسي کل کشور بود به ايشان اعلام کردند که در ساختمان مجلس که به دست اين دو مهندس و پيمانکار ساخته شده، اختلاسي در حدود 80 ميليوني صورت گرفته است.
دکتر مبشري با جديت کامل به همراه بازرسان خود به پرونده رسيدگي کرد. مقدار زيادي از وسايل مجلس از ايتاليا خريداري شده بود، در همان خريدها نيز، آنها در بسياري از اسناد دست بردند. پرونده کاملي تشکيل شد و به دادسرا براي تعقيب ماجرا فرستاده شد. در اين پرونده بيش از 100 ميليون تومان اختلاس شده بود. دکتر مبشري خودش اختلاس در اين پرونده را تأييد کرده و دلايل کافي ذکر شده بود. البته دکتر اميني از اين موضوع اطلاعي نداشت.
دکتر مبشري به من گفت اين دو مهندس از وابستگان دربار هستند و هر دو از کساني هستند که در پوکر همبازي شاه ميباشند. من ضمن ارجاع پرونده به بازپرس دادسرا، تقاضاي توقيف و جلب اين دو مهندس را ارائه دادم. دادستان ميتواند چنين تقاضاهايي بدهد، يعني دادستان از بازپرس ميخواهد که چنين کند اگر بازپرس تمکين کرد، قرار توقيف صادر ميشود، اما اگر بازپرس تمکين نکند، اختلاف ميان بازپرس و دادستان به وجود ميآيد و به دادگاه فرستاده ميشود تا نظر نهايي صادر شود.
فکر کنم بازپرس دکتر وزيري بود. او هم نظر مرا تمکين کرد و دستور بازداشت اين دو نفر را داد. اين دو نفر به دادسرا آورده شدند. اين مسئله را به دربار خبر دادند. صبح آن روز شاه که ميخواست به امريکا برود، از شنيدن خبر ناراحت شده بود و به دکتر اميني تلفن ميکند و دستور آزادي اين دو نفر را ميدهد. بعدازظهر که آنها را به دادسرا آوردند من در دادسرا نبودم. دکتر اميني صحبتهاي شاه را به دکتر الموتي وزير دادگستري منتقل کرد.
دکتر الموتي به عنوان وزير دادگستري گفته بود ميترسم در دادسرا به حرف من گوش ندهند. اميني به دکتر ارسنجاني (وزير کشاورزي) و الموتي دستور ميدهد هر دو با هم به دادسرا بروند و دادستان را پيدا کنند تا دستور رفع بازداشت را بدهد. من آن زمان منزل عباس سميعي از مبارزان نهضت مقاومت ملي و نهضت آزادي بودم و جلسه داشتيم. به من خبر دادند دکتر الموتي و دکتر ارسنجاني به اتاقم در دادگستري رفته و پرسيدهاند که کجا هستم.
آن دو مهندس را به دادسرا برده بودند، اما الموتي و ارسنجاني خواسته بودند آنها را به زندان نفرستند تا دستور آزادي آنها صادر شود. گفتم بگوييد اطلاع نداريد من کجا هستم. حدود ساعت 8 دوباره از منزل من تلفن کرده و گفتند دکتر الموتي و دکتر ارسنجاني همچنان در اتاق تو نشستهاند و منتظرند. گفتم باز هم به آنها اطلاع ندهيد من کجا هستم. دوباره حدود ساعت 9 همسرم از منزل تلفن کرد و گفت آنها همچنان منتظرند، چه بگويم؟ وقتي ديدم براي همسرم مشکل درست شده، به دادستاني رفتم و آنها تا مرا ديدند گفتند شما کجا هستيد تا اين وقت شب ما را منتظر نگه داشتهايد. گفتم مگر موضوع چيست؟ البته حدس ميزدم موضوع بر سر دستگيري آن دو مهندس است.
من به دکتر الموتي گفتم اگر بخواهيم اکنون دستور آزادي اينها را بدهم فردا در دادگستري و سپس کل کشور اين موضوع پخش ميشود که طبق دستور و نفوذ دربار اين دو نفر را آزاد کردند. حدود نيم ساعت با اينها بحث کردم و زير بار حرفشان نرفتم.
ارسنجاني گفت راهحل عملي اين کار چيست؟ من گفتم راهحل اين است که از سمت دادستاني تهران استعفا دهم و آقاي الموتي هم يک دادستان انتخاب کند. از آنجا که من با آقاي ارسنجاني پيشتر در دانشکده حقوق همکلاس بودم، ايشان شوخي کرد و گفت اين راهحل براي عمهات خوب است، ما واقعاً بايد چه کنيم؟ گفتم همين تنها راهحل است. آن دو مهندس همچنان در دايره اجراي احکام منتظر تکليف بودند.
سرانجام دکتر الموتي بلند شد و بدون خداحافظي از من به سمت در رفت تا خارج شود، هنوز در را باز نکرده بود که نگذاشتم برود و گفتم آقاي الموتي اين کار موجب بدنامي دادگستري خواهد شد. او هم نگاه غضبناکي به من کرد و دست مرا پس زد و رفت. من هم نگران بودم، چون بالاخره الموتي وزير دادگستري بود. فرداي آن روز تصميم گرفتم نزد مرحوم دکتر مبشري بروم تا همراه ايشان نزد مرحوم شهاب فردوس، معاون دادگستري برويم. من ماجرا را براي ايشان تعريف کردم. آقاي شهاب فردوس گفت استعفاي شما در حال حاضر به هيچوجه کار درستي نيست و اگر استعفا هم بدهيد آن را تحويل دکتر الموتي نميدهم. شما کار خوبي کرديد که مقاومت کرديد و زير بار فشار دربار نرفتيد.
شاه فردا به امريکا رفت و آن دو مهندس پيمانکار را هم به زندان بردند و پرونده به جريان افتاد.
اميدوارم که قضات امروز هم در برابر دخالتهاي ناروا مقاومت کنند.
منبع: تاریخ ایران برگرفته از دوماهنامه چشم انداز ايران، شماره 69